نظریه هوش هیجانی (EI)، نوعی مدل رفتاری است که اولین بار در دهه 1970 توسط روانشناسانی مانند، هاوارد گاردنر، پیتر سالووی و جان جک مایر مطرح شده. این نظریه در سال 1995 با انتشار کتاب دنیل گولمن با عنوان هوش هیجانی به شهرت رسید.
سپس این نظریه به صورت مدل بسیار شناخته شدهای برای فهم چگونگی کنترل احساسها و هیجانها و چگونگی درک احساسها و هیجانهای دیگران در اومد. این نظریه به چگونگی کنترل بهتر روابط ما با دیگران کمک زیادی میکنه.
در این بخش، نظریه هوش هیجانی، ضرورت دونستن آن، ارتباطش با مبحث کوچینگ و پیشرفت فردی را توضیح میدیم. همچنین نکاتی درباره رشد و پیشرفت هوش هیجانی از طریق دامنه گستردهای از دورههای آموزشی را ارائه میکنیم.
- هوش هیجانی چیه؟
- چرا باید نظریه هوش هیجانی را بشناسیم؟
- نظریه هوش هیجانی و رابطه آن با کوچینگ؟
- چگونگی ارزیابی هوش هیجانی؟
- دورههای آموزشی در زمینه هوش هیجانی برای رشد و پیشرفت فردی؟
◄ هوش هیجانی چیه؟
شاید با یه سرچ ساده با دامنه گستردهای از پاسخهای متفاوت و تعاریف مرتبط با هوش هیجانی مواجه بشین.
بر اساس نظر جان دی مایر و پیتر سالووی که از برجستهترین پژوهشگران این حوزه به شمار میان، یکی از تعاریف مرتبط با هوش هیجانی اینه که: «توانایی درک عواطف و احساسات خود و دیگران و تمیز دادن اونا از همدیگه و استفاده از این اطلاعات برای هدایت افکار و رفتارهایمان«.
دنیل گولمن در سال 1995 در کتابش با عنوان هوش هیجانی، به چرایی اهمیت بیشتر هوش هیجانی از بهره هوشی، پرداخته است. او میگوید، «در هیجانها و احساسات، هوش وجود داره و هوش را میشه وارد هیجانها و احساسات کرد». بسیاری از کلمات مانند، ابتکار، همدلی، توانمندسازی، قابلیت گسترش، انعطافپذیری و غیره را در توضیح هوش هیجانی مطرح کردن.
استفاده از این کلمات میتونه باعث سردرگمی بشه. به خصوص درک درست و معنای واقعی این کلمات برای افرادی که قصد شرح مفهوم هوش هیجانی را براشون دارین، ممکن نیست.
◄ جزء بنیادی کوچینگ
توجه به هوش هیجانی از دهه 1990 و به دنبال نتایج به دست آمده از پژوهشهایی مبنی بر اینکه درک هیجانی خوب و درست میتونه به بهبود کارآمدی و تعامل بهتر با افراد منجر بشه، و باعث رشد قابل توجهی میشه. هوش هیجانی به صورت عمده، به دلایلی که در ادامه به آنها اشاره میشه، بهعنوان جزء بنیادی و مهمی از کار کوچینگ شناخته شده.
ممکنه با افراد بسیاری مواجه بشین که اصطلاح «هوش هیجانی»، براشون غریب و نامفهوم باشه.
نکته هوشمندانه هیجانی بودن چیه؟
در فرایند کمک به افراد برای فهم معنای تمامی این چیزهایی که گفته شد، رویکردی که از لحاظ هیجانی هوشمندانه باشه کاری ارزشمنده. یعنی اینکه به افراد اهمیت بدیم و به این فکر کنیم که پاسخهای ما چطوری میتونن روی اونها تأثیر بذارن.
به نظر من، بهترین پاسخ به این سوال که «هوش هیجانی چیه؟»، به سالها پیش از مواجهه افراد با اصطلاح هوش هیجانی برمیگرده.
در کتاب انجیل (متیو 7:12) گفته شده، «با دیگران همانطور رفتار کنین که دوست دارین با شما رفتار بشه». از ارسطو هم نقلشده که، «همه میتونن خشمگین بشن، این کار آسونه. اما باید در برابر کسی خشمگین بشی که جای خشمگین شدن داشته باشه؛ آن هم به اندازه کافی و در زمان درست و برای هدفی درست و به شیوهای درست و این کار در توان هرکسی نیست و کار آسانی هم نیست«.
◄ ویژگیهای افراد دارای هوش هیجانی
مایر و همکارانش در مقالهای در سال 2004، مواردی درباره ویژگیهای افراد دارای هوش هیجانی ارائه کردن. آنها دریافتن که این افراد:
- توان درک بهتر هیجانهای خود و دیگران، به کار بردن آن، فهم و اداره آن را دارن.
- عموماً میزان پذیرش آنها بیشتره و افراد بازتری هستن.
- کمتر درگیر رفتارهای پرخطری مانند، سیگار کشیدن، مشروب خوردن، استعمال مواد مخدر و اعمال خشونت آمیز میشن.
- از تجربههای اجتماعی مثبتتری میتونن لذت ببرن.
بهطور خلاصه و در پاسخ به این که هوش هیجانی چیه، میشه گفت که هوش هیجانی با مجموعهای از مهارتها سروکار داره که از میزان کارآمد بودن درک، فهم، تعقل و مدیریت احساسات فرد و دیگران حکایت میکنن. این مهارتها در کار کوچینگ از اهمیت حیاتی برخوردارن. چرا که هیجانها، بخشی جدایی ناپذیر از فعالیتهای کوچینگ در همه سطوح آن به شمار میره.
چه چیزهایی رو باید در ارتباط با نظریه ی هوش هیجانی بدونیم؟
همانطور که گفتیم، هوش هیجانی میتونه ظرفیت افراد برای درک و کنترل هیجانهای خود و شناخت و اداره هیجان دیگران را شرح بده.
همه ما افرادی را میشناسیم که میتونن بلافاصله با دیگران ارتباط برقرار کنن و به دیگران حس خاص بودن بدن. شاید این افراد خودشون هم ندونن که از هوش هیجانی خود به خوبی استفاده میکنن.
◄ هوش هیجانی یا بهره هوشی
در جایگاه کوچ به چنین نتیجهای خواهید رسید که درک درست افراد تحت کوچینگ، به ایجاد رابطه خاص و قابل اعتمادی که به خوبی پیش میره، کمک میکنه. اگر هوش هیجانی خود را درک کنین، در این صورت میتونین به افراد تحت کوچینگ خودتون کمک کنین تا هوش هیجانی خود را درک کنن. این کار را میتونین با بررسی راه کنترل هیجانها و احساسهای خود و هم شیوه استفاده از این دانش در مدیریت روابط انجام بدین. به همین دلیل باید هوش هیجانی خود را بشناسیم.
◄ تفاوت احساسات
به افرادی که مشغول جلسات کوچینگ با آنها هستین، نشون بدین که هیجانهای آنها تفاوتی با هیجان دیگران نداره. اینکه هر اتفاقی که براشون میفته برای هر کس دیگهای هم خواهد افتاد. تجربهای که این افراد از عواطف و احساسات خود دارن، بر اعمال و رفتارشان هم تأثیر خواهد گذاشت. تفاوت، در شیوه اداره این واکنشها و رفتارها، نهفته است. به همین دلیل، کوچینگ میتونه تفاوت عمدهای ایجاد کنه. درهرحال همیشه باید این را بدونین که احساسات و عواطف شما بر چگونگی کوچینگ شما تأثیر خواهند گذاشت.
در هیجانها و عواطف، هوش وجود داره و هوش را میشه وارد هیجانها و عواطف کرد (دنیل گولمن، 1995).
◄ آگاهی در کوچینگ
یکی از مولفههای نظریه هوش هیجانی را آگاهی تشکیل میده، یعنی چقدر خودتون را میشناسین و در نهایت، چقدر از دیگران آگاهی دارین. خودآگاهی توانایی شناخت خود و آگاهی از خصوصیات، نقاط قوت و ضعف، خواستهها و ترسها است. در کنار خودآگاهی، همدلی هم یکی دیگر از ویژگیهای هوش هیجانی به شمار میاد و از اهمیت بالایی برخورداره. یعنی چقدر میتونید هیجانها و احساسات دیگران را حس کنین، چشمانداز آنها را درک کنین و به دغدغههایشان توجه فعالی داشته باشین.
خودآگاهی و همدلی، نقطه شروع خوبی هستن که میتونن شما و مراجعتان را بر حوزههای بهبود و پیشرفت متمرکز کنن. باید در نظر داشته باشین که آیا روش سنتی تمرکز بر نقاط ضعف افراد کارآمدتر است، یا باید هوش هیجانی آنها را که از نقاط قوتشون به شمار میاد را بررسی کرده، و آن را بهتر و قویتر از قبل کرد.
◄ انگیزه در کوچینگ
انگیزه یکی دیگر از مولفههای هوش هیجانی گلمن است. به معنی استفاده از عوامل (فاکتورهای) هیجانی برای رسیدن به هدف، لذت بردن از فرآیند یادگیری و ایستادگی در زمان مواجهه با سختی است. یکی از مفاهیم مهم که در انگیزه وجود داره، خودانگیزشی است. همچنین یکی از مفاهیمی مهمی که ما در کوچینگ با آن سر و کار داریم، انگیزه است.
ما با بررسی هوش هیجانی در افراد میتوانیم از میزان انگیزه فرد برای انجام فعالیتهای مختلف آگاه شویم. به نظر میرسد هر چه هوش هیجانی فرد بالاتر باشد در انجام کارهای خود نیز از انگیزه بالاتر و راسختری برخوردار است.
یعنی همان راه موفق شدن. آیا فرد تحت کوچینگ شما واقعا تمایل داره که تغییرات مهمی ایجاد کنه. بدون چنین تمایلی هیچ کمکی نمیتونه کارآمد باشه. با یک کوچینگ خوب و از طریق تمرکز بر فعالیتهای هدف محوری که به نقاط قوت توجه دارن و نه نقاط ضعف، میشه ایجاد انگیزه کرد. تمرکز بر نکات منفی میتونه ایجاد اضطراب کنه و در نتیجه از یادگیری خود محور و تغییرزا جلوگیری کنه.
◄ خودنظیمی (خودگردانی) در کوچینگ
خود تنظیمی یا خودگردانی، مولفه دوم نظریه هوش هیجانی گلمن را تشکیل میده. خودتنظیمی بدان معنی است که بتونید واکنشهای احساسی خود را کنترل کنین و از بروز واکنشهای طغیانی و تهاجمی اجتناب کنین و در عوض با آرامش در راستای از بین رفتن اختلاف بحث کنین، و رفتارهایی که موجب تضعیف شخصیت شما و یا به وجود آمدن هراس و اضطراب میشه تا حد ممکن پرهیز کنین.
شیوه کنترلِ به کارگیری احساسات و هیجانهای خود و میزان موفقیت شما در این خودتنظیمی چقدر است؟ این خودتنظیمی چطور بر افکار، احساسات و اعمال دیگران اثر میگذاره؟
با استفاده از کوچینگ میتونید بازخورد مستقیم و محسوسی از شیوه افراد برای بروز رفتارهاشون از طریق زبان بدن و لحن صدا ارائه بدین. شما میتونید اطلاعات بیشتری درباره درک و دریافتها ارائه بدین. این همان شیوه تأثیرگذاری باورها، ارزشها و تربیت بر درک افراد و موقعیتها از طریق فیلتر کردن و تحریف واقعیت است. این مسئله مقدمه خوبی برای ایجاد همدلی و در نتیجه رشد مهارتهای اجتماعی است. با دادن بازخورد در کوچینگ میتونین به فرد برای خودتنظیمی و مدیریت خود کمک کنین. فرد با بازخورد شما میتونه نسبت به رفتار خود آگاه شده و مسیر بهتری را برای بروز رفتار و احساسات خود پیدا کنه.
◄ تهیه فهرست
برای کمک به افراد برای رسیدن به خودتنظیمی بهتر یکی از مفیدترین کارهای ممکن اینه که از افراد تحت کوچینگ خود بخواین تا از اشخاص موجود در شبکه ارتباطی خود فهرستی تهیه کنن. سپس در برابر نام اشخاصی که آنها را به تغییر وا میدارن یا اشخاصی که آنها را به پسروی و به تعویق انداختن کارها تشویق میکنن، علامت بگذارن. این کار کمک میکنه تا از وضعیتی که مراجعهای شما در خلال رفتارهای دیگران تجربه میکنن، آگاه بشین. درک و دریافتهای آنها را بیشتر بررسی کنین. همچنین به شما کمک میکنه تا از نحوه تأثیرپذیری انگیزههای آنها از اعمال و رفتارهای دیگران، با جزئیات بیشتری مطلع بشین.
بنابر این متوجه شدین که با استفاده از هوش هیجانی میشه به پیشرفت در کار کوچینگ کمک کرد. در هر حال، برای آنکه مراجعهای شما بتونن بر یادگیری فردی خود تأمل کنن و عادتهای جدید و کارآمد مرتبط با هوش هیجانی را در خود تقویت کنن، وقت و زمان بسیار زیادی نیاز است.
چگونگی ارزیابی
ارزیابیهای مرتبط با هوش هیجانی میتونه خیلی گیجکننده باشه. چراکه چندین روش اندازهگیری هوش هیجانی متفاوت وجود داره که پژوهشها، پژوهشگران و کارشناسان نسبت به آنها اتفاق نظر ندارن. دلیل این وضعیت تا اندازهای به این واقعیت بر میگرده که مدل ثابتی برای هوش هیجانی وجود نداره.
✓ در حال حاضر به سه روش میشه هوش هیجانی رو ارزیابی کرد:
- ارزیابی های مبتنی بر توانایی
این نوع ارزیابیها مبتنی بر باوری است که عواطف، منابع مفید اطلاعاتی هستن که به ما در فهم خود و تعاملاتمون با سایر افراد کمک میکنن. توانایی ما در تعامل با عواطف، به توانایی ما در شناسایی عواطف موجود در چهرهها، عکسها، صداها، کارهای هنری و غیره بستگی داره. ارزیابی درست این نوع از عواطف کار بسیار دشواری است؛ زیرا توانایی ما در درک، فهم، استفاده و اداره عواطف خود و عواطف دیگران، منحصر به فرد است. در این روش توانایی فرد در موقعیتهای مختلف هیجانی، عاطفی مورد بررسی قرار میگیره. یکی از اَشکال این ارزیابی این است که موقعیتی را برای فرد توصیف کرده و از فرد خواسته میشه بگه در اون موقعیت چه واکنشی نشان خواهد داد.
ارزیابیها مبتنی بر ویژگیهای شخصیتی
این نوع از ارزیابیها مبتنی بر یک سری پرسشهایی هستن که متوجه طبیعت رفتاری ما و دریافتمون از تواناییهای عاطفیمون است. پاسخهای داده شده با پاسخهای نمونهای از افرادی که به آنها گروه هنجار (گروه گواه) میگن، مقایسه میشن. از این روش برای ارزیابی ویژگیهای شخصیتی در یک چارچوب شخصیتی استفاده میشه. در این نوع از ارزیابی بهراحتی امکان تقلب است.
ارزیابیهای ترکیبی
در این ارزیابی از دو روش خودگزارشدهی مانند، پرسشنامه و همینطور روش متمرکز بر توانایی استفاده میشه.
هوش هیجانی، ترکیبی از شایستگیها و مهارتهایی است که عملکردهای ما را شکل میدن و میشه آنها را به شخصیت ربط داد. نوعی از ارزیابی که ترکیبی از تواناییها و ویژگیهای شخصیتی باشه، روش مناسبتتری برای ارزیابی هوش هیجانی است. در هر حال درباره اعتبار این نوع ارزیابیها هم بحث و جدل وجود داره.
قابلیتهای هیجانی، ویژگیهای ذاتی و موروثی نیستن. بلکه قابلیتهایی اکتسابیِ هستن که برای دستیابی به عملکرد بهتر روی آنها کارکرد و پرورش داد. در این مرحله، کوچینگ میتونه نقش موثر و سودمندی را داشته باشه.
در جایگاه یک کوچ میتونید ارزیابی هوش هیجانی را بهعنوان قسمتی از فرایند کوچینگ در نظر داشته باشین. بهترین کار این است که نوعی از ارزیابی هوش هیجانی را پیدا کنین که انجام آن کار راحتی باشه. نوعی که متوجه کاربرد و محدودیتهاش هستین و آن را بهخوبی میشناسین.
کوچ یا ارزیاب
به خاطر داشته باشین که شما نقش یک کوچ را دارین، نه یک ارزیاب؛ و ارزیابی هوش هیجانی میتونه برای شما دشوار باشه. اما داشتن اطلاعات از میزان استفاده فرد از هوش هیجانی و نوع تعامل او با محیط میتونه به شما در برقراری رابطه بهتر با مراجع و همچنین جلسه کوچینگ بهتر کارساز باشه. به همین خاطر ارزیابی هوش هیجانی باید صرفاً برای مشخص کردن نوع حوزه کوچینگ و به توافق رسیدن بر سر آن حوزه باشه.
بنابراین استفاده کارآمد و موثر از ارزیابی انتخابی، مهمتر از خود ارزیابی به صورت خاص است. این کار باید با توافق و درک کامل فردی باشه که در حال کوچینگ اون هستین تا خودآگاهی را در اون فرد ارتقا بدین.
ارزیابی
از ارزیابی هوش هیجانی میشه برای سنجش موفقیت کوچ و مراجع استفاده کرد و این کار با ایجاد تمایل در فرد مورد نظر برای تکمیل ارزیابی پیش از شروع جلسات کوچینگ، انجام داد. مجدد چند ماه پس از انجام جلسات کوچینگ این ارزیابی را تکرار کرد. تغییر در قابلیت هوش هیجانی یا تغییرات دقیق و زیرکانه در ویژگیهای رفتاری یا ترکیبی از این دو، خود را در این ارزیابی نمایان خواهند کرد. از این طریق میزان کارآمدی کوچینگ شما به نمایش گذاشته خواهد شد.